ببخشید! از «تو» بدم می آید …

ببخشید از تو بدم می آید

ببخشید! از «تو» بدم می آید …

خرده‌ ریزهای ذهن پیام ابراهیم‌پور
با یاری و همدلی سید علی احمدی، حامد شفیق، فاضل نظری و فاطمه حبیبی

از “تو” بدم می‌آید
ببخشید!
از واژه‌ی “تو”
چه می‌شد اگر همه‌ی شعرهای “من”
با تو آغاز نمی‌شد؟!

مقدمه ای از محمد صالح علاء

شاعر نازنین این دفتر، مرد ایستاده­‌ای است مثل الف، پس به پاس این ایستادگی و شهامتی که در آثار ایشان دیده‌­ام؛ این یادداشت را دو دستی می‌­نویسم:

برای آشکار شدن انگیزه‌­ی خلق آثار و تبیین احوال ایشان، می­‌خواهم روایتی از چهار مقاله‌­ی نظامی عروضی سمرقندی شاهد بیاورم اما به نظرم همه آن را دیده‌­اید و می‌­دانید. پس، از بازگویی‌­اش در می­‌گذرم. ولی حالا که اسم نظامی عروضی سمرقندی به میان آمد؛ ابومحمد نظامی را با شاعر این سروده‌­ها مقایسه کنیم. نظامی گنجوی گرامی ما، شاعری که در عاشقی، خسرو خوبان و سید مستان است؛ و در کلاه‌­داری عشق «آهان، آهان‌­ها» دارد و هم همسر طلائی به اسم «آفاق قیچاقی» داشته، که به گفته‌­ی نویسنده­‌ی گمنام کتاب «مجمع‌­التواریخ و القصص»: دلبری که تا جهان بود، کس به نیکویی او صورت نشان نداده است.

آفاقی که در مقایسه با آفریده‌­های خودش: شیرین ارمنستانی، شکر اصفهانی و لیلی عامری، گوشه‌­ی ناخن خیال او نمی­‌شوند. اصلا نظامی ما، مجنون و خسرو و فرهادها آفریده تا چکه‌­ای از عشق خویشتن را به “آفاق” اش بنمایاند.

عزیز روزگار ما “پیام ابراهیم‌­پور” هم، قصه­‌هایی و انگیزه­‌هایی چون او دارد، و این شعرها و نازبازی­‌ها، همه ناشی از آن بهانه است. منی که این­ها را نوشته‌­ام، خود بهانه‌­ی ایشان را برای سرودن این دفتر دیده‌­ام و می‌شناسم، همچنان‌که دلیل آواز خواندن پرنده‌­ها را می­‌دانم. می‌­دانم، ولی بروز نمی‌­دهم! زیرا هر عیبی که داشته باشم دهن­‌لق نیستم؛ که میانجی من و شما همین سروده‌­هاست.